از دور میتوان آشفتگی ظاهرش را دید و هرقدر نزدیکتر میشود، پف چشمان، خستگی، و آشفتگی روحیاش نیز مشخص تر میشود. کنارش مینشینم و از او علت حالش را میپرسم. با بغضی که مدام سعی در پوشاندنش دارد، و استیصال و غمی که در صدایش موج میزند، میگوید:« از صبح فقط دو تیکه نون خورده و الان ساعت پنج عصره. اگه چیزی نخوره با این همه شیطنتی که داره از پا درمیاد.
تو رو خدا میشه تو بهش غذا بدی، ببین با تو غذا میخوره؟»
میپرسم: وقتهایی هست که راحت غذا بخوره؟
میگوید: «آره، اینم شانس منه. این همه غذاها و چیزهای مقوّی و متنوع براش آماده میکنم ولی هیچی نمیخوره و همه رو میریزم دور. ولی تو مهدکودک از دست ساناز خیلی خوب غذا میخوره».
میپرسم: ساناز کیه؟
میترسم از او بپرسم که رابطۀ دخترت با ساناز چطور است؟ نگرانم که با سئوالم باعث رنجش بیشتر او شوم.
پاسخ می دهد: «مربی مهدکودکشه. خیلی دختر خوبیه و با حوصله است، کلی باهاش بازی میکنه. انگار که زبونش رو پیدا کرده». ( بنظر می آید ساناز توانسته با مادر هم، رابطه خوبی برقرار کند).
و بعد از این پاسخ، فهرستی از خوراکیهایی را می شمارد که دخترش با ساناز میخورد و میگوید: «میبینی با اون(ساناز)، همۀ اینها رو میخوره».
از اینکه دخترش میتواند سیر غذا بخورد و ضعیف نشود، در صدایش احساس خوشحالی و هم احساس های متفاوت و درهم و برهمی مثل حسادت، حسرت، غم و……. به گوش میرسد.
درحالیکه به حرفهای مادر گوش سپرده ام، همزمان روحم میزبان حسهای متفاوت، درهمتنیده و شدیدی میشود و بهنظر می آید که اکثر این موارد از جانب مادر در من ایجاد شده است. به تفاوتهای مادر و ساناز در رابطه با دختر کوچک نیز فکر میکنم و نوشتهای به ذهنم خطور میکند که در آن نویسنده تلاش دارد تا به مادران آگاهی دهد که تغذیۀ کودک، صرفاً شیر و مادۀ غذایی نیست. او معتقد است که مشکلات تغذیهای کودکان، در واقع “مشکلات تغذیهای بین مادر و کودک” و مشکلات ارتباطی است.
درحالیکه غرق افکار خود هستم، دختربچه با دو اسباببازی پُر سروصدایش وارد سالن میشود. به سمت مادر میآید و اسباببازیهایش را به سمت مادر میگیرد و لبخند میزند. در این زمان مادر دوباره ظرف غذا را به دست میگیرد و انگار فرصت دوبارهای برای نبردی تنبهتن یافته و امیدوار است در این نبرد او با توسل به زور حرف آخر را بزند. اینبار با متقاعد کردن دخترش شروع میکند.
– مامان، یه قاشق بخور. ببین چی برات درست کردم.
– دخترم اگه این غذا رو بخوری، بعدش باهم میریم خونۀ عزیز.
– چقدر دختر نازی دارم، الان به حرف مامانش گوش میده و فوری میخوره، دهن، دهن، دهن…
در راستای تلاشِ مادر برای پیروزی، چیزی که لحظه به لحظه پُررنگ میشود، احساس عصبانیت و اضطراب مادر است و شاید همراه با تصاویری از به زور غذا دادن نیز باشد. البته اکثر اوقات دربارۀ این قسمتها حرفی زده نمیشود. در این بین دختربچه تلاش میکرد با گفتن “نه” یا با “پس زدن قاشق”، “هُل دادن دست مادر”، “کنار کشیدن سرش” و…….. نشان دهد که غذا نمی خواهد.
مادر بهقدری درگیر داستان ذهنی و احساساتش است، که “نخواستن” کودک را نمیبیند و یا شاید میبیند، ولی نمیخواهد به عنوان خواستۀ کودک بپذیرید. شاید بهتر باشد بگویم که در آن لحظه ها مادر صرفاً خودش، تمایلش به غذا خوردن دخترش و…. را درک میکند و انگار کودکی بی میل به غذا و بی تاب بازی، وجود خارجی ندارد.
با توجه به اینکه در طول زمان با پیشرفت علوم مختلف، رشتۀ روانشناسی و نگاهش به کودک هم تغییرات بسیاری داشت؛ بعد از سالها مطالعه و مشاهدۀ کودکان، اندیشمندان این حوزه از جمله روانکاوی انگلیسی به نام “فانگی”، به این نتیجه رسیدند که کودکان حتی از سنین بسیار کم، افرادی با فردیّت مستقل هسستند. این فردیّت مثل اکثر فرایندهای روانی بهطور تدریجی و در مسیر رشد، تکامل پیدا میکند. فردیّتی که از ابتدای تولد با بعضی ویژگیهای سرشتی حضور خود را اعلام میکند و باعث تمایز نوزاد از سایر نوزادان میشود. با رشد کودک، فردیّت شامل ویژگیهای متنوعتر و گستردهتری میشود. البته رشد با پیچیدگی که دارد، نیازمند محیط مناسب، حساسیت مادر مهربان نسبت به حالتهای مختلف کودک و پاسخگویی متناسب او به نیازهای کودک است.
کمکم لحن مادر تند میشود، دستان دخترک را سفت می گیرد و گاهی کل وجودش را تکان می دهد. دختر شروع به گریه میکند و اینبار مادر با همکار توهمی خود که هیولایی در چاه توالت فرنگی است، سعی در دادن غذا به دخترش دارد و…، در نهایت دختربچه در حین هقهقهای گریه در بیکیفیتترین رابطۀ مادر و فرزندی، سه قاشق از غذای مقوّی را میخورد و دوباره سراغ عروسک خود “ماشا” میرود.
سعی می کنم به مادر نزدیک شوم و از او میپرسم: خوبی؟
با چهرهای ناراحت به من نگاه میکند و اشک در چشمانش حلقه میزند و میگوید: «زندگیِ من رو میبینی؟، این برنامۀ هر روز ماست. تازه با باباش هم دعوا میکنم. آخه خیلی بی خیاله و همش میگه بذار هر وقت گرسنهاش بشه خودش میخوره، الان میل نداره خُب. میبینی از الان داره با من لجبازی میکنه و میخواد حرص من رو دربیاره. اگر از الان جلوش ایستادگی نکنم، خدا میدونه بزرگ بشه میخواد چه کارا بکنه. باورت میشه به خاطرش خیلی مهمونیها رو نمیرم؟»
گریه میکند و ادامه میدهد: «دختر فلانی خیلی خوب غذا میخوره و چاقه ولی دختر من رو هر کسی میبینه بهم میگه که چقدر لاغره؟ یکم بیشتر بهش برس خُب؟ باورت میشه به بچههای بقیه حسودیم میشه؟ اینقدر خوب با مادراشون غذا میخورند؟ از همون اول این شکلی منو اذیت میکرد. مامانم میگه به خودت رفته. تو هم بچه بودی این عذابها رو بهم دادی. اونم مثل من روش نمیشده مهمونیها رو بره…»
تغذیۀ نرمال به هماهنگی و البته یکپارچگی موفق بین مجموعهای از عملکردهای جسمی و روابط بین فردی در سالهای اولیۀ رشد بستگی دارد. هرگونه آشفتگی در یکی از این حوزهها، باعث مشکلات تغذیهای میشود. کودکان سالهای سال نیاز دارند تا خود را در یک رابطۀ امن و از آینۀ چشمهای مادر خود (مراقب) ببینند. “خود” کودک، شامل ویژگیهای ظاهری، حالتهای ذهنیاش مثل دیدگاهها، افکار، احساسات، آرزوها و اشتیاق (تمامی اینها فردیّت روانشناختی کودک ما را میسازد) و رفتارها و……. است. نوزاد از بدو تولد جز گریه و برخی حرکات بدنی محدود، راهی برای بیان نیاز های مختلف ندارد. او در دنیای بی کلام خویش، نیازمند مراقبی است تا با هم آهنگی، نشانه های محدودش را شناسایی، تفسیر و نام گذاری کند و نوزاد را از دردهایش رهایی بخشد. مادر با استفاده از حس شهودی مادری و توانایی های ذهنیتی اش، به دنیای گریه های متنوع معنا می بخشد. مادر علیرغم تمام تلاشهایش، گاهی اشتباه میکند، گاهی بین گزینههای مختلف مستأصل میشود و تکتک گزینهها را برای پاسخگویی امتحان میکند و البته گاهی به نوزاد خود میگوید: «مامانم، ایکاش زبون داشتی و بهم میگفتی که چی میخوای. اصلا نمیفهمم که چی میخوای و فقط بغلت میکنم، شاید برات خوب باشه».
همۀ این مسیر ها برای رشد ذهنیت و فردیّت روانشناختی نوزاد خبرهای بسیار خوبی است. چون مادر مشتاق شناخت ذهنیّت و نیازهای فرزند خود است، مادر قطعیتی در خوانش ذهن یا نیاز فرزند خود ندارد (به تفسیر خود شک میکند) و در این راه، حس سختِ ناتوانی و گیجی خود را شناسایی و صدالبته تحمل می کند. در واقع مادر در رابطۀ امن با فرزندش، نیازها و هیجانهای کودک را بارها و بارها مدیریت میکند. نوزاد از ابتدا برای مدیریت نیازها و هیجاناتش نیاز دارد که مادر این فرایند معنا بخشی را برایش به کار گیرد. در واقع، مادر با توانایی های معنا بخشی و مدیریت نیاز ها و هیجان ها ، الگویی در اختیار کودک قرار می دهد. الگویی که به مرور زمان، در روان و ذهن کودک درونی می شود و او را قادر می سازد تا مستقل از مادر، نیازها، هیجانها، افکار، دیدگاهها، مقاصد و نیّتهای خود و دیگران را شناسایی کند.
در واقع مشکلات خوردن، درنتیجۀ مشکل در تنظیم هیجانها و آگاهی نسبت به حالتهای روانی و ذهنی است. در مشکلات خوردن، کودکان احساسهای مختلف خود را با فعالیتهای خودتحریکی آشفته، از جمله گرسنگی کشیدن، پُرخوری، استفراغ و بیشفعالی نشان می دهند. این روش ها، در واقع مشکلات و تلاشهای نامناسب کودکان برای شناسایی و تنظیم هیجانها، و سایر حالتهای درونی است. به بیان دیگر، کودکان در مسیر رشدی، سیستم خودتنظیمی موثری را درونی نکرده اند. یکی از دلایل اصلی و مهم در ناکارامدی سیستم خودتنظیمی درونی، ناتوانی و یا ظرفیت های محدود ذهنیتی مادر در اجرای فرآیند شناسایی، نام گذاری و مدیریت هیجانات و نیاز های کودک است.
نکتۀ قابل توجه، اکتسابی بودن توانایی ذهنیتسازی است، در نتیجه بر اساس برنامههای منظم درمانی میتوان این بُعد اساسی و به تبع آن توانایی خودتنظیمی هیجانی و شناختی را در مادران و کودکان پرورش داد.
منابع:
Allen, J. G., Fonagy, P., & Bateman, A. (2008). Mentalizing in clinical practice. Arlington, VA: American Psychiatric Publishing.
Barrowclough, C., Hooley, J. (2003). Attributions and expressed emotion: A review. Clinical Psychology Review, 23:849-880.
Bateman, A.W., &Fonagy, P. (2012). Handbook of mentalizing in mental health practice. Washington, DC: American Psychiatric Publishing.
Bono, K. E. (2003). Self-Regulation and school readiness: Influences of parenting, language ability and temperament (Unpublished doctoral dissertation). Claremont Graduate University.
Brockmeyer, T., Skunde, M., Wu, M., Bresslein, E., Rudofsky, G., Herzog, W, et al. (2014). Difficulties in emotion regulation across the spectrum of eating disorders. Compr Psychiatry.55:565–71. doi:10.1016/j.comppsych.2013.12.001
Camoirano, A. (2017). Mentalizing Makes Parenting Work: A Review about Parental Reflective Functioning and Clinical Interventions to Improve It. Front. Psychol. 8:14. doi: 10.3389/fpsyg .00014
Fisher MM, Rosen DS, Ornstein RM, Mammel KA, Katzman DK, Rome ES, Callahan ST, Malizio J, Kearney S, Walsh BT. (2014). Characteristics of avoidant/restrictive food intake disorder in children and adolescents: a“newdisorder”in DSM-5. J Adolesc Health.55(1):49–52.
Fonagy P, Gergely G, Jurist E. (2003). Affect regulation, mentalization and the development of the self. New York: Karnac Books