اریک فروم
ترجمه: دکتر نهاله مشتاق
كسى كه كاملاً بيگانه نشده باشد، كسى كه حساسيت خود را حفظ كرده و قادر به حس كردن باشد، كسى كه شأن خود را از دست نداده باشد، كسى كه هنوز [خود را] “به فروش” نگذاشته باشد، كسى كه هنوز از رنج ديگران دچار تألم شود، كسى كه هنوز به طور کامل در حالت داشتن زندگی نکند- خلاصه کسی که هنوز آدم باشد و تبدیل به چیز نشده باشد- در جامعهٔ امروزی گریزی از حس تنهایی، بیقدرتی و جدا افتادگی ندارد. چنین فردی اگر هم به سلامت عقل خود شک نکند، حتماً به خود و باورهایش شک مىکند. او نمیتواند رنج نکشد با وجود این که میتواند لحظاتی از لذت و شفافیت را تجربه کند که در زندگی معاصران “نرمال” او وجود ندارند. بسيار پيش مىآید که چنین فردی دچار روانرنجوری شود، از نوعی که به دلیل زندگی کردن یک انسان سالم در یک جامعهٔ دیوانه پیش میآید نه آن نوع روانرنجوری معمول که انسان دیوانهای در تلاش برای تطابق با یک جامعهٔ دیوانه به آن مبتلا میشود. طی مسیر روانکاوی، یعنی در فرآیند رشد بهسوی [حس] استقلال و مولد بودن بیشتر، علائم روانرنجوری چنین فردی خودبهخود بهبود خواهند یافت.