تالیف: رزا فامینی
زمانی که صحبت از رواندرمانی میشود، بسیاری از افراد نمیدانند دقیقا باید انتظار چه چیز را داشته باشند. برای بسیاری از ما تعریف روانشناس تداعیکنندۀ چهرۀ شکستخوردۀ زن یا مردی میانسال در فیلمهای فارسی است که با سخنوری سعی در بهبود حال مراجعین خود دارد و برای برخی هم محدود به تصویری از فروید میشود با سیگاری در دست و کنار کاناپۀ مرموز روانکاوی که مرد یا زنی تکیده روی آن دراز کشیده.
شاید کمتر رشتهای به اندازۀ روانشناسی محبوب و درعینحال ناشناخته و آمیخته به باورهای نادرست باشد. زمانی که صحبت از روانکاوی میشود این ابهامات حتی بیشتر هم میشود. روانکاوی شاخهای از علم روانشناسی است و بر این فرض استوار است که بسیاری از مشکلاتی که به طور روزمره با آن دستبهگریبانیم به این دلیل است که نمیدانیم ذهن چگونه کار میکند. روانکاوان معتقدند که بخشی از کارکرد ذهن هر فرد کاملا ناخودآگاه است و فرد نسبت به آن آگاه نیست. هدف از روانکاوی این است که کمک کند فرد از طریق صحبت کردن با کسی که ناخودآگاه را میشناسند، خود و نقاط مثبت و منفی ذهن خود را عمیقتر بشناسد و از طریق رابطۀ نزدیک با روانکاو بتواند مدل دیگری از بودن را تجربه کند. در اینجا به برخی از باورهای نادرست شایع دربارۀ این رشته میپردازیم.
- روانشناسی، روانکاوی، روانپزشکی اسامی متفاوتی برای حرفۀ واحدی هستند و باهم تفاوتی ندارند.
شاید برای شما هم پیش آمده باشد زمانی که در شرایطی بحرانی بودهاید به یک روانکاو مراجعه کرده باشید و بعد از سه جلسه حرف زدن، خسته از سکوتهای روانکاو برای همیشه خیال کمک گرفتن از او را از سر بیرون کرده باشید. یا شاید این را نیز تجربه کرده باشید که برای شناخت بیشتر خود پیش مشاوری رفتید که برای شما راهکارهای ناکارامدی داشته که هیچ دردی را از شما درمان نکرده و اگر کمی بدشانستر بوده باشید بعد از یک شکست عاطفی سر از دفتر روانپزشک معروفی در آوردهاید که با انواع و اقسام داروها شما را روانۀ تنهایی خودتان کرده است. و در همۀ موارد به این نتیجه رسیدهاید که روانشناسی کمکی نمیکند. مثالهای بالا شبیه این است که برای درمان پوست خود به متخصص قلب مراجعه کنید و یا برای مشکل گوارش به دیدن یک چشمپزشک بروید و انتظار بهبودی داشته باشید.
واقعیت این است که روانپزشکی یکی از تخصصهای علم پزشکی است. ولی روانشناسان هیچگونه آموزش پزشکی ندیدهاند. به همین دلیل هیچ روانشناس و مشاوری نمیتواند به شما دارو تجویز کند. از سوی دیگر روانشناسان خود رویکردهای مختلفی دارند و هر یک انسان را از منظری خاص بررسی کرده و مداخله میکنند. اگر بخواهیم خیلی کلی رویکردها را تقسیمبندی کنیم باید بگوییم برخی به بررسی افکار و باورهای ما میپردازند و از طریق اصلاح افکار غیرمنطقی سعی در بهبود حال ما دارند؛ برخی روی رفتار تمرکز کرده و با از بین بردن نشانۀ خاصی مثل تیک یا ناخن جویدن به افراد کمک میکنند و برخی به عواطف و حیات روانی پیچیدهتر و ناخودآگاه انسان میپردازند که این گروه را -با چشمپوشی از تفاوتهایی که دارند در اینجا- روانکاو مینامیم.
- رواندرمانی/ روانکاوی برای افرادی است که مشکل جدی دارند.
هنوز هم گاهی این تصور وجود دارد که افراد دیوانه یا بسیار مشکلدار به روانشناس/ روانکاو مراجعه میکنند و این باور گاهی مانع از این میشود که برای درمان مراجعه کنیم و در واقع این تفکر صحیح نیست. همۀ ما به نحوی با مسائلی چون اندکی گیج بودن دربارۀ زندگی، مشکلات شغلی، درگیریهای عاطفی و … روبهرو هستیم و باید به اندازۀ کافی نرمال باشیم تا برای آنها کمک بخواهیم. واقعیت این است که توزیع انسانها در هر جامعهای به شکل منحنیای نرمال است که شبیه زنگوله است (به شکل نگاه کنید). در وسط این زنگوله بیشترین فراوانی افراد است. ما این گروه را افراد روانرنجور یا نوروتیک مینامیم و اکثریت ما در این نقطه قرار دارند. در واقع مخاطب معمول روانکاوی این دسته از افراد هستند. در دو سر طِیف افرادی با فراوانی کمتری قرار دارند، افرادی که دچار سایکوز یا روانپریشی هستند یا نوروز شدید دارند که مشخصۀ آن بیثباتی در همۀ جنبههای زندگی و روابط است. هر دوِ این گروه میتوانند مخاطب روانکاوان با تخصصهایی خاص باشند اما در واقع اصلیترین مراجعین، افرادی کاملا “نرمال” است.
- روانشناسان/ روانکاوان با دیدن ما میتوانند افراد را بشناسند.
درست است که روانکاوان دربارۀ ذهن و رفتار افراد آموزش دیدهاند ولی آنها تنها به میزانی میتوانند شما را بشناسند که شما میخواهید. آنها قرار است تا جایی که شما خود را میشناسید با شما همراه شوند و بعد از آن به شما کمک کنند نگاهی به اعماق تاریک و بکر و همچنین ناشناختههایتان بیاندازید. هیچ روانکاوی با دیدن شما نمیتواند شما را تحلیل کند و هر فردی که چنین ادعایی دارد در حیطۀ علمِ روان کار نمیکند. به همین نحو حتی تغییر در درمان هم بستگی به خواست و همکاری شما دارد. شما در درمان فقط تا جایی و با سرعتی پیش میروید که خودتان بخواهید.
- روانشناسان/ روانکاوان خود دیوانهاند.
روانشناسان/ روانکاوان نیز مانند همۀ مردم مشکلات خود را دارند. آنها از همان مسیرهای رشدی عبور کردهاند که سایر مردم آن را از سر گذراندهاند. بنابراین آسیبهایی دارند. اما عموما یک درمانگرِ به اندازۀ کافی خوب مشکلات خود را بهخوبی میشناسد و برای رفع آنها تلاش میکند و جایی که این امکان نباشد میکوشد از ورود آنها به فرآیند درمان جلوگیری کند. توقع اینکه روانکاوان هیچ مشکلی نداشته باشند بسیار غیرمنطقی است، همانطور که پزشک قلب بودن هیچگاه به این معنی نیست که شما نباید دچار بیماری قلبی شوید. روانکاوان برای وارد شدن به حیطۀ درمانگری علاوه بر آموزشهای فراوانی که میبینند برای شناخت بهتر ذهن خود در درمان بودهاند.
- هیچکس نمیتواند به من کمک کند. اگر بخواهم خودم بهراحتی میتوانم تغییر کنم.
واقعیت این است که تغییر، فرآیندی بسیار دشوار و اضطرابزاست. به طور معمول حتی اگر شیوهای که ما برای زندگی کردن میشناسیم پُر از درد باشد چون آن را بهخوبی میشناسیم و میتوانیم آن را پیشبینی کنیم امتحان کردن آن برایمان راحتتر از مسیری است که از آن هیچ نمیدانیم. علاوهبراین گاهی علیرغم همۀ خواستنهایمان بخشهایی از وجود ما به دلایلی نمیخواهند تغییر کنند و میخواهند ثابت بمانند. با این اوصاف باید در نظر داشت که تغییر اولا مسیری دشوار و پُر فرازونشیب است و ثانیا زمانبر است. در این راه حضور همراهی همدل میتواند بسیار کمککننده باشد.
- روانشناس/ روانکاو باید باتجربه و دنیادیده باشد تا درد من را بفهمد.
واقعیت این است که هرچند در کار درمان تجربه ملاک مهمی است اما قرار نیست روانکاو شما همانند خود شما زندگی کرده باشد تا بتواند شما را بشناسد. روانکاوان آموزش دیدهاند تا شما را به پستوهای ذهنتان ببرند و میدانند آنجا چه چیزهایی نهفته است. بنابراین شیوۀ رویارویی با آنها را میشناسند. از دیگر سو تجربۀ زیستۀ هر انسانی با دیگری چنان متفاوت است که نمیتوانید کسی را پیدا کنید که مسیری مشابه شما رفته باشد. پس شاید سن ملاک خوبی برای قضاوت دربارۀ تواناییهای روانشناس/ روانکاو شما نباشد.
- روانکاوی برای همه مناسب نیست.
این گزاره تا حدی از یک زاویه درست است: بر این اساس که در چه مرحلهای از زندگی هستید و چه امکاناتی دارید و چه میزان فشار را تحمل میکنید و چه مقدار زمان برای رسیدگی به مسائل خود صرف میکنید، باید در مورد بهترین شیوۀ درمان تصمیم بگیرید. اما از سوی دیگر در عمل این گزاره خیلی هم صحیح نیست: در گذشته روانکاوان فقط با مشکلات خاص و قشر خاصی کار میکردند و معتقد بودند روانکاوی فقط در درمان یک گروه خاص از افراد کاربرد دارد و سایر گروهها درمانپذیر نیستند. امروزه پس از بسط و تعدیلهای بسیار در حیطۀ روانکاوی این نگاه کمرنگ شده. امروزه برای کار با افرادی با مشکلات متفاوت، متخصصینی وجود دارد. حتی با کودکان هم میشود روانکاوی کرد فقط چون آنها هنوز تواناییهای کلامی کافی برای ابراز خود ندارند برای کار با آنها از بازی و قصه استفاده میشود.
- حرف زدن با یک دوست به مراتب راحتتر و کمهزینهتر از صحبت با روانکاو است.
هرچند داشتن روابط اجتماعی مناسب بسیار به سلامت روان ما کمک میکند اما دوستان ما آموزش ندیدهاند که چگونه شنوندههای خوبی باشند. آنها گاهی با بهترین نیتها، بدترین آسیبها را وارد میکنند چراکه مسائل خودشان هم به میان میآید. بهعلاوه ما نیاز داریم بسیاری از عواطف خود را با افرادی کاملا غریبه در میان بگذاریم. برای مثال گاهی صحبت کردن دربارۀ مشکلات زناشویی خودمان با مادرمان که بهطور معمول به زندگی ما علاقهمند است، میتواند او را مضطرب کند و واکنشهای احساسیاش اوضاع را بدترکند. روانکاوان ذهن انسان را میشناسند و از غریب بودن آن آگاه هستند پس چیزی وجود ندارد که آنها را غافلگیر کند یا بترساند: مهم نیست شما از گرایش جنسی خود حرف میزنید یا از احساسات خلاف عرف خود نسبت به فرزند دلبندتان، آنها میدانند چگونه گوش دهند و چگونه به ما کمک کنند.
- روانکاو من هیچ حرفی نمیزند. من انتظار دارم او با من صحبت کند و به من راهحل بدهد.
در مسیر روانکاوی قرار است مراجع و روانکاو به شناخت عمیقتری از مراجع برسند. این رابطه گاهی عجیب میشود. در میان گذاشتن شخصیترین قسمتهای وجودمان -که شاید حتی نزدیکترین عزیزانمان از آن باخبر نیستند- به خودی خود سخت است، چه رسد به اینکه مخاطب این جنس صحبتها فردی کاملا غریبه باشد که هیچچیز از او و خصوصیات اخلاقی او نمیدانیم. اما به دلایل متعدد این کار لازم است: روانکاو شما قرار است همراه با شما به کشف خصوصیات شما بپردازد. هیچ نسخۀ واحدی برای همۀ افراد بشر وجود ندارد. هیچ راهحلِ ازپیشتعیینشدهای برای مشکلات بشری وجود ندارد. شما باید صبر داشته باشید تا با کمک روانکاو خود بتوانید مشکل و مسیر منحصربهفرد خود را کشف کنید. این کار نیاز به صبری شبیه باستانشناسان دارد. باید بین تکههای پازل ذهن تکههای تغییرشکلداده را پیدا کنید و از آن تصویری بسازید که معنا داشته باشد و رنج شما را کمتر کند. در درمان شما یاد میگیرید بار دیگر قصۀ زندگی خود را روایت کنید. بنابراین اظهار نظرهای عجولانهای که برای تشخیص در کتابهای درسی راجع به آن مینویسند به حال شما هیچ سودی ندارد.
- روانکاوی بسیار پُرهزینه و لوکس است.
درست است که روانکاوی ارزان نیست اما اگر منصف باشیم میبینیم که ما در مواقع بسیاری در زندگی خرجهای غیرضروری داریم. ارزش درمان به میزان اولویتی است که شما برای روان خود قائل هستید. ارزش زندگی همراه با هزینههایی که میکنید جالبتر، آرامتر و با شناخت بیشتر است و هزینۀ روانکاوی در در مقابل هزینههای دیگر هیچ است.
- روانکاوی اعتیادآور است و من نمیخواهم به آن وابسته شوم.
طولانی بودن مدت درمان گاهی این نگرانی را ایجاد میکند که روانکاوی انسان را وابسته میکند. واقعیت این است که ما در زندگی روزمره وابستگی های فراوانی داریم اما با همۀ آنها احساس خطر نمیکنیم. برای مثال ما به اینترنت، تلفن همراه، خانه، ماشین، دوست و انسولین خود و اگر خوب دقت کنیم هزاران مورد دیگر وابسته هستیم و حتی نمیتوانیم زندگی بدون آنها را تصور کنیم. وابستگی سالم نوعی توانایی در روان فرد محسوب میشود که ارزش بقا دارد. میتواند زندگی را راحتتر کرده و به ما کمک کند که از توانمندیهای دیگران استفاده کنیم. وابستگی سالم میتواند موجبات رشد انسان را فراهم کند. و اگر شما چنین نگرانیای دارید بهتر است با روانکاو خود دربارۀ آن صحبت کنید.
- اگر دربارۀ احساس بدم نسبت به جلسات صحبت کنم روانکاوم ناراحت خواهد شد.
در طی دوران طولانی روانکاوی مانند هر رابطۀ نزدیک و طولانی دیگری ممکن است ناراحتی و نارضایتیهایی پیش بیاید. به این دلیل که در فرهنگ ما خُرده گرفتن و صحبت دربارۀ احساسات ناخوشایند با دیگران کار راحتی نیست شاید فکر کنیم بهتر باشد راجع به آنها حرف نزنیم، یا بدون جاروجنجال درمان را ترک کنیم. واقعیت این است که از برخی جهات رابطۀ روانکاو و مراجع با همۀ روابط اجتماعی دیگر متفاوت است. شما نمیتوانید در مطب روانکاو خود آنگونه رفتار کنید که در مطب دندانپزشک خود هستید. لازم است برای رشد و شناخت خود، همۀ احساساتتان را هرچند سخت، غیرعادی و ناخوشایند با روانکاو درمیان بگذارید و به خودتان فرصت دهید تا از آنها چیزی بیاموزید.
- خانم یا آقای فلانی در تلویزیون/ اینستاگرام/ ماهواره خیلی خوب صحبت میکند و درمانگر خوبی است.
گاهی پیدا کردن متخصص مناسب سختترین کار دنیا میشود. این درست است که در انتخاب درمانگر خود باید به احساسات اولیۀتان اعتماد کنید. اما ما میل داریم افرادی را که طرفداران بیشتری دارند یا چهرۀ آنها را در رسانههای جمعی میبینیم، فرد توانمندی تداعی کنیم. هرچند که این ممکن است درست باشد اما به خاطر داشته باشید که هیچ متخصصی با هیچ سطحی از دانش یا تجربه نمیتواند شما را از خلال یک پاراگراف توضیح بشناسد، تشخیص بگذارد و راهکار دهد. بنابراین ایندست افراد لزوما متخصص نیستند هرچند به نظر جذاب باشند. شما باید کسی را پیدا کنید که برای شما وقت بگذارد و مطمئن شوید تلاش کند شما را بشناسد. از هر کسی کمک نخواهید و دربارۀ سابقه و تحصیلات فردی که برای درمان انتخاب میکنید آگاهی کسب کنید.
- روانکاوی از من آدم کاملا متفاوتی میسازد و من دیگر بر اثر مشکلات به هم نمیریزم.
درست است که روانکاوی به ما کمک میکند خود را بهتر بشناسیم و در این شناخت با پتانسیلهایی روبهرو شویم که پیش از این هرگز در خود سراغ نداشتهایم اما روانکاوی معجزه نمیکند. روانکاوی نمیتواند ساختار شخصیت ما را به کلی تغییر دهد یا قرار نیست از ما فردی همیشه خوشحال یا راضی بسازد. بلکه روانکاوی کمک میکند با نارضایتیهای معمول زندگی بهتر روبهرو شویم. افرادی که در درمان هستند مانند قبل اشتباه میکنند، در تلههای روانی خود گرفتار میشوند و آسیب میبینند فقط آگاهی به آنها کمک میکند نقش خود را در جریانات زندگی شناسایی کنند و مسئولیت آن را بپذیرند، در برابر آنچه که از اختیارشان خارج است صبورتر باشند و احساسات منفی را با شدت متناسبی تجربه کنند.
2 پاسخ
من از روانکاو بی نظیرم خیلی راضی هستم وخیلی وقت ها در تداعی های قسمتهای تاریک ناخودآگاهم بهش آسیب زدم .جا داره از دکتر ایمان رضایی روانکاو تحلیلی و رواندرمانگر پویشی ISTDP تشکر کنم
سلام
خیلی خوب بیان کردید
سپاس