ترجمه و تلخیص: دکتر فرزانه محمدی
فروید در روانکاوی کلاسیک، سکوت را “قوی ترین شکل مقاومت” نسبت به افکار انتقالی دربارهٔ روانکاو درنظر گرفت. فرنزی نیز کلامی کردن را به عنوان شکلی از تخلیهٔ تکانههای غریزی درنظر میگرفت که سکوت به نوعی مانع آن میشود. Reik (1926) جزء اولین افرادی بود که باور داشت اثر هیجانی سکوت نادیده گرفته شده است. از آن به بعد روانکاوان دیگر نیز به معنا و هدف سکوت بیمار و درمانگر در رواندرمانی پرداختند، برای مثالStrean (1969) بیان میکند اگرچه اغلب مداخلات درمانی به استفاده از زبان گفتاری نیاز دارد ولی برخی از بیماران در «مرحلهٔ غیرکلامی رشد تثبیت شدهاند و در نتیجه به اشکالی از مداخلهٔ غیر کلامی نیاز دارند» قبل از آنکه بتوانند افکار و احساساتشان را در قالب کلمات بیان کنند.
در نهایت ادبیات تحلیلی سکوت را به عنوان شکلی از تعامل در رابطه درمانی درنظر گرفت و به پیچیدگی های آن به عنوان ابزار تعامل و دفاع پرداخته شد که در ادامه بطور خلاصه با هم مرور می کنیم:
1- سکوت بیمار
سکوت ممکن است خشم، ترس، افسردگی، بی علاقگی، انزوا یا فقدان هیجان در بیمار را دربرداشته باشد (Liegner، 1971)
سکوت تنها ” فقدان کلمات نیست بلکه حضوری فعال است”. سکوت ممکن است اضطراب ناهشیار مرتبط با موضوعی تعارض برانگیز در بیمار را به اضطرابی هشیار و قابل کنترل در ارتباط با رابطه تحلیلی تبدیل کند. در نتیجه اضطراب سکوت شکلی از خود سانسوری است تا فرد را مطمئن سازد چیز اشتباهی نمی گوید که هیجانات پرخاشگری، انتقامجویانه یا جنسی وی را برملا کند (Sabbadini، 1991) .
سکوت در درجه اول تلاشی برای مقابله با ظهور مجدد یک میل غریزی خطرناک فوری است و در درجه دوم مقابله با نیروهایی است که سیستم باثبات کنونی را تهدید می کنند (Kurtz، 1084) .
بیمار در سکوت، ترس و اضطراب و یا میل برای واپسروی به فضایی امن ( غالبا در فانتزی بصورت رحم یا خواب نمادسازی می شود) را منتقل می کند. بطور هشیارتر سکوت بیمار معرف بی میلی وی برای صحبت کردن در خصوص یک موضوع خاص یا دشواری ترجمه افکار و احساسات هضم نشده قبلی به کلمات است (Storr، 1990) .
لیرا سکوت بیماران را با مفهوم انتقال دربرگیرنده/وابسته Modell مفهوم سازی میکند که معادل رابطه کودک -مادر است و می تواند تعارضات رشدی را دوباره زنده کند. او از احساسات، خلق و تجربیات انتقال متقابل خودش استفاده میکرد تا آنچه در رابطه با بیماران ساکتش اتفاق می افتد را بفهمد. به نظر liera هم درمانگر و هم بیمار مراحل تحولی اولیه را در فضای انتقالی دوباره تجربه می کنند. فضای ساکت و دربرگیرنده و نگرش درمانگر، خودمختاری زیادی در بیماران پرورش می دهد بگونه ای که بتوانند تعارضات دلبستگی اولیه مانند درهم آمیختگی و یا فردیت را حل و فصل کنند. (liera ,1995)
سکوت ممکن است حاکی از سازگاری و سلامت روانشناختی باشد. بیمار در آن به همان اندازه که از چیزی میگریزد به سمت چیز دیگری می رود مثلا حالتی که در آن نسبتا احساس امنیت می کند و می تواند درباره مشکلی که وی را اذیت می کند کارهایی انجام دهد.
درمیان بسیاری از معناها و کارکردهای مثبت سکوت بیمار، Nacht احساسات لذت، هماهنگی، پذیرش، تایید و درک را شناسایی کرده است. او معتقد است وقتی به برخی از بیماران اجازه داده می شود ساکت بمانند احساس رضایت و آزادی می کنند و گاهی همین به حل شدن مقاومت کمک می کند. وی سکوت را به عنوان عاملی یکپارچه کننده درنظر گرفت. Nacht اظهار می کند که فانتزی درهم آمیختگی با رشد زبان از هم می پاشد و لحظات سکوت بیمار معادل اتحاد کامل بین خود و ابژه (بیمار و روانکاو) است. میل ضمنی روانکاو برای کمک و پذیرش کامل موقعیت در نهایت به یکپارچگی و رشد خود می انجامد. به این معنا، رابطه کلامی به رابطه قوی غیرکلامی وابسته است.(Nacht, 1971)
شافی بر “جنبه های انطباقی سکوت” تاکید می کند که چگونه می تواند تجربه ای مثبت و خلاقانه باشد. کنترل بدن، حرکت و توانایی ساکت نشستن می تواند در کنترل عواطف و حل مسئله مبتنی بر واقعیت نیز نقش داشته باشد و به رشد بیانجامد. سکوت به فرد فرصت می دهد “درد فیزیکی را تحمل کند، بر تنش بدنی تسلط یابد و صبر را پرورش دهد”. از طریق کاربرد فعال سکوت فرد ممکن است به سطوح پیش کلامی واپسروی کند و رابطه مادر-کودک و مرحله اعتماد بنیادین را دوباره زندگی کند. (Shafii, 1973)
2- سکوت درمانگر
لنگ (1973، 1976، 1982، 1988) شاید پرکارترین نویسنده و روانکاوی باشد که به اهمیت سکوت درمانگر پرداخته است. از نظر او سکوت می تواند بطور مناسب استفاده شود و نقش نگهدارنده و دربرگیرنده برای بیمار داشته باشد و یا بهطور نادرست مورد استفاده قرار گیرد و به عنوان”شکست در مداخله” محسوب گردد.
از نظر لنگ (1973) سکوت درمانگر میتواند به معنای پذیرش و تحمل جنبههایی از بیمار باشد که از نظر دیگران ناخوشایند است و درمانگر را قادر میکند تا از قضاوت اخلاقی یا انتقاد از بیمار اجتناب کند. سکوت میتواند فرصت شکلگیری انتقال را فراهم آورد و در روند تداعیها تداخلی ایجاد نکند. همینطور ایگوِ بیمار را با تقویت خودمختاری و بهبود روابط اُبژهای پخته تقویت میکند. وی پیشنهاد میدهد پاسخ دادن به سوالات مریض با سکوت، تحمل وی برای ناکامی را افزایش میدهد این کاربرد درست سکوت است که البته باید با گرمی و صمیمیت طبیعی همراه باشد.
آیا اگر روانکاو ساکت باشد گرمی و صمیمیت برداشت میشود؟ استفاده از سکوت با خطراتی نیز همراه است.
* سکوت روانکاو ممکن است مانند محرومیت و غفلت احساس شود و به کنارهگیری و شدید شدن ترس از رها شدن در بیمار بینجامد.
* سکوت ممکن است باعث شود بیمار، درمانگر را غیرعلاقهمند وحواسپرت درک کند طوری که از نظر هیجانی درگیر درمان نیست و این حس رابطهٔ درمانی را تحت تاثیر قرار دهد.
* بروکبنک (۱۹۷۰) سکوت پیدرپی روانکاو را ناشی از انتقال متقابل میداند که ممکن است به عنوان خنثی بودن روانکاو توجیه شود. در واقع این سکوت ممکن است در سکوت بیمار سهیم باشد و تا زمانی که انتقال متقابل بهدرستی درک نشود سکوت بیمار نیز فهمیده نخواهد شد. بیمار ممکن است در جهت همانندسازی با درمانگری ساکت، تنها دادههایی را ارائه دهد که با جهتگیری و انتظارات وی مطابقت داشته باشد. او نتیجه گرفت برای آنکه درمانگر بهخوبی معنای سکوت بیمار را بفهمد، باید تعارضات درونروانی و فانتزیهای انتقالی خود و بیمار و «اثر متقابل داینامیک» بین آنها را بررسی کند.
* برخی نیز سکوت روانکاو را بهطورکلی زیانآور میدانند و آن را ابراز انتقال متقابل تلافیجویانه و تنفری میدانند که به شکل محرومیت دهانی خود را نشان میدهد. سکوت طولانی روانکاو به عنوان یک تکنیک، مغایر با ساختار روانکاوی است و این تکنیک به نوعی برونریزی است تا حساسیت روانکاو به انتقال. روانکاو به جای آنکه تحلیل کند بیمار را از آن منع میکند.
* سکوت ممکن است دفاعی علیه خشم برانگیختهشده توسط بیمار یا آرزوی اقناع نیاز او به نزدیکی باشد که در حقیقت میتواند به عنوان رفتاری اغواگرانه تعبیر شود. از نظر لنگ چنین انتقال متقابلی خود را در سکوتهای تکراری و زیاد از حد نشان میدهد که غیرضروری است.
بههرحال سکوت درمانگر برای بیمارانی که نیاز به ارتباط هیجانی و حمایت دارند، مخرب است. به کار بردن چنین مداخلهای نیاز به درمانگری آگاه دارد که بداند سکوتش چگونه کیفیت رابطهٔ درمانی را تحت تاثیر قرار میدهد.
سکوت بیمار به مثابه ارتباطی است که باید فهمیده شود. سکوت درمانگر نیز شکلی از ارتباط است اما باید با مهارت بهکار برده شود تا همچنان معنای پذیرندگی و تعهد داشته باشد.
Lane, R.C, Koetting, M.G, Bishop, J. (2002). Silence as communication in psychodynamic psychotherapy. Clinical Psychology Review, 22, pp: 1091–1104.