ترجمه و تلخیص: شهرزاد هاشمی
دکتر ان الورز، روانکاو کودک و نوجوان است. وی در مقالهٔ حاضر با ارائه مثال های بالینی متعدد به زیبایی به ما معنای ابژهٔ درونی، انواع آن و مسیر ترمیم آن ها در اتاق درمان را نشان می دهد.
او مقاله را با تمایز میان «خود» و ابژه آغاز می کند؛ او به عنوان یک روانکاو کلاینی، «خود » را محدودتر از آنچه روانکاوان آمریکایی تصور می کنند، درنظر می گیرد. «خود» بخشی از دنیای درون روانی است؛ باقیماندهٔ فضای این دنیا، توسط ابژه های درونی و روابط «خود» با این ابژه ها اشغال شده است. وی معتقد است برخی از تعارض هایی که از دید روانکاوان دیگر، کشمکش میان بخش های مختلف «خود» درنظر گرفته می شود، در واقع کشمکش میان «خود » و ابژه های درونی است. این ابژه ها از طریق ترکیبی از فرایندهای همانندسازی فرافکنانه و تجارب واقعی با ابژهٔ بیرونی ساخته می شوند؛ خود این تجارب واقعی با ابژهٔ بیرونی منجر به راه اندازی فرایندهای درون فکنی، درونی سازی و همانندسازی می شود.
الورز بر این باور است که روانکاوی کلاینی چیزی میان روانکاوی یک نفره و دو نفره است؛ چیزی مثل روان شناسی دونفرهٔ درونی. در این رویکرد ما در اتاق درمان با سوالاتی از قبیل این موارد رو به رو هستیم: چه ابژهٔ درونی لایق این میزان احساس تنفر شدید است؟ یا چه ابژه ای آنقدر باهوش ادراک شده است که «خود» بیمار محکوم به حماقتی ابدی است؟ یا چه ابژه ای آنقدر احمق بوده است که «خود» هم نیاز دارد نقش یک احمق را بازی کند؟
در این مقاله نویسنده به توصیف برخی از انواع ابژه های درونی می پردازد:
۱. ابژهٔ بی شکل (۱): گاهی فضایی کلی در رابطه، به عنوان ابژه درونی می شود. برای مثال، بیمار احساس می کند که فضای درمان سمی است نه درمانگر به طور خاص. این حاکی از ادارک فضای سمی حاکم در روابط اولیه بوده است که در آن یک فرد خاص مشخص نشده است بلکه الگوی تکراری فضا درونی شده است.
۲. ابژهٔ پشت پرده (۲): این ابژه ها می توانند کودک را در پس زمینهٔ توجه خویش نگاه دارند (۳). آن ها از این طریق فضایی برای رفت و آمد کودک فراهم می نمایند. زیرا به کودک نیز این فضا را می دهند تا گاهی آن ها را در پس زمینه توجه خویش نگاه دارد. مثل مادری که در حال صحبت با همسرش اسباب بازی مورد نیاز کودک را در دسترس او قرار می دهد بدون اینکه صحبت خود را قطع کند.
۳. ابژهٔ حیات بخش (۴): ابژه ای که وقتی با مرگ درون روانی بیمار مواجه میشود وی را صدا می زند و او را از اعماقی در درون بالا می کشد. ابژه ای که مانند خط زندگی بیمار عمل می کند و ابژه های درونی او را از مرداب عمیق درونی بیرون می آورد.
۴. ابژهٔ با سیاست (۵): ابژه ای که نیازها را با نهایت دقت در حفظ وقار و عدم القای شرم و حقارت بر طرف می کند.
۵. ابژهٔ بی صبر (۶): این ابژه ها فرصت تفکر نمی دهند. آنقدر در ترس از دست رفتن آنها و زمان غرق می شویم که لحظه ای آرامش برای تامل نداریم. ابژه هایی که از فرد انتظار دارند در سریع ترین زمان کاری را انجام دهد یا به ایده ای برسد.
۶. ابژهٔ احمق یا آزار دهنده (۷): این ابژه ها، ابژه های بد نیستند و احساس گزند و آسیب ایجاد نمی کنند اما هیچگاه هماهنگ با فرد نیستند و به طرز رقت باری او را نمی فهمند.
۷. ابژهٔ اصلاح گر (۸): بعضی بیماران/کودکان در عشق ناکام شدند. آن ها تصویری از یک ابژه دارند که تقریبا در اغلب اوقات آن ها را نمی فهمد اما همزمان ایده ای از این هم وجود دارد که دنیا میتواند جای بهتری باشد. بالاخره ابژه ای میرسد که آن ها را می فهمد. در این هنگام ما با نوع خاصی از همانندسازی فرافکنانه رو برو هستیم که نیاز به پاسخی مناسب در اتاق درمان دارد. ابژه ای که مانند دستگاهی مکنده احساس بد بودن را از بیمار/کودک بگیرد و این نکته را به وی انتقال می دهد که درمانگر/بزرگسال مسئول مراقبت و تصحیح امور است. این نسخهٔ بهینهٔ ابژه است. ما در اتاق درمان امید به وجود آن را تایید و تشویق می کنیم.
(1) Noncontoured
(2) Background object
(3) Holding
(4) Enlivening object
(5) Diplomatic object
(6) Impatient object
(7) Stupid or irritating object
(8) Rectifying object
Reference: Alvarez, A. (2018). The Concept of the Internal Object: Some Defining Features. Psychoanalytic Dialogues, 28(1), 25-34