ترجمه و تلخیص: دکتر گلنوش شهباز
تئوری سیستم های بین ذهنیتی(اینترسابجکتیو) که توسط استولورو و همکارانش ثبت شده بر اساس اصالت دادن به تجربه است.
آنها ناخودآگاه را الگوهای تکرارشونده ای میدانند که بعدها در جهان فرد، تجربه های رابطه ای او را معنا کرده و رقم می زنند.
دقیقاً بر خلاف فروید که بر مخزنگونگی و عمق ناخودآگاه تاکید دارد، نویسندگان بر ناخودآگاهی نزدیک و در دسترس تأکید می کنند. آنها اشاره کردهاند که چیزی تحت عنوان ذهن تنها وجود ندارد؛ هر ذهنی در دنیایش، در تعامل با ذهن های دیگری قرار دارد. بنابراین در اتاق درمان نیز هیچ ذهن مستقلی وجود ندارد، نه ذهن درمانگر و نه ذهن بیمار و آنچه به شکل انتقال و انتقال متقابل در جریان است، تعاملی دوطرفه بین دو دنیای متفاوتِ بیمار و درمانگرست. یعنی حتی فراتر از تعامل دو انسان با دو ذهن مستقل.
در این مقاله استلورو مسیر فکری تئوریک خود را با آوردن مثالی بسیار جالب شرح می دهد: کودکی را تصور کنید که تجربه ای هیجانی داشته است؛ اگر در محیط کودک مراقبی نبوده که پاسخی به تجربهٔ او دهد یا اگر هم بوده پاسخ او ناهماهنگ با تجربه کودک بوده باشد، آن تجربه هیجانی در سیستم روان یکپارچه نشده ، خام، پردازش نشده و مسدود شده باقی می ماند.
در این موقعیت برای کودک شکل گیری دو حالت محتمل است:
الف) بوجود آمدن نوعی حس نفرت و بدی ذاتی. یعنی کودک تصور می کند که به دلیل بدی ذاتی او بوده که پاسخی دریافت نکرده است. آنجاست که برای دوری و لمس نکردن آن همه حس بد و نفرت از خود نوعی نارسیسیم و خودایده آل را شکل می دهد.اما ماجرا به همین جا ختم نمی شود. چون همیشه دنیای واقعی غافل گیر کننده خواهد بود و بی شک به او آسیب میزند. کافی ست تا طردی را در سالهای بعدی زندگی اش تجربه کند، آنجاست که تمامی آن حس های خام زندگی نشده همانند سونامی به سراغ اش می آیند!
ب) افق حسی او برای همیشه بلوکه خواهد ماند و دیگر جایی برای تجربه هایی متفاوت باقی نخواهد ماند.
آنچه استلورو بیش از پیش بر آن تاکید و بطور سیستماتیک مطالعه کرده اثر انطباق های سازمان نایافته و ناهمخوانی بین دو دنیای زیستهٔ متفاوت درمانگر و بیمار بر درمان است؛ یعنی تقارن و عدم تقارن بین ذهنیتی بین دنیای درمانگر و بیمار و اثر آن بر فرآیند درمانی.
این عدم تقارنها گاه همان نقاط کورِ درمان را موجب می شوند. نقاط کوری که درمانگر و بیمار به دلیل عدم آگاهی از آن و به رسمیت نشناختنش، باهم در آن گیر افتاده و یا حتی به قیمتِ خود رابطه برایشان تمام میشود.
از این سو این دنیای شخصی و تصوری تئوریسین های شخصیت و درمانگران است که بسیار در چگونگی درک و همدلی آنها با تجربه ی انسانها اثر می گذارند
بی شک همه انسانها تجربیاتی هیجانی داشته اند که به دلیل عدم دریافت پاسخ هماهنگ، تروما تجربه کرده و منجر به بسته شدن افق حسی آنها شده است؛ از این سو درمانگر و بیمار با توجه به جهان زیسته شان وارد درمان می شوند و آنچه به عنوان ابزار گفتگو دارند افق مشترکشان می باشد، با این امید که تروماهای تجربه شده ترمیمشده و دوباره تکرار نشوند.
Reference: Stolorow, R. (2011): From Mind to World, From Drive to Affectivity: A phenomenological contextualist Psychoanalytic Perspective