ترجمه و تلخیص: دکتر گلنوش شهباز
در این مقاله کلینگمو بین ساختارهای پاتولوژیک مبتنی بر تعارض و مبتنی بر نقص تمايز قائل مىشود.
تفاوت پاتولوژی های مبتنی بر تعارض با پاتولوژی های مبتنی بر نقص:
در روانکاوی سنتی، اساس سایکوپاتولوژی با تعارض بین سیستمها مفهومپردازی میشود و فرض اساسی در این فرمولبندی جدا شدن نسبی ساختارها در شخصیتِ بیماران می باشد. وجود تمایز نسبی بین بازنمایی خود و ابژه( بقای ابژه) الزامی است تا فرد بتواند روابط بین فردیِ مثلثی (ادیپال) را تجربه کند. فرد باید به رشد ساختاریی رسیده باشد، تا بتواند از سرکوبی به عنوان مکانیسم دفاعی اساسی روان استفاده کند.
ما تجربۀ بالینیِ تحلیلگران آنها را با بیمارانی مواجه کرده که شروع پاتولوژی آنها قبل از تمایز ساختاری بوده و مبتنی بر نقص میباشد. علاوه بر این، شکلگیری پاتولوژی شخصیت آنها بر محور غرایز لیبیدینال و پرخاشگرانه نبوده و بر اساسِ نیازهای رشدی( تولپین، 1978) مثل نیاز برای هم آمیختگی همزیستانه است. برخلاف پاتولوژی های معمولی که مبتنی بر تعارضاند، پاتولوژی های نقصمحور با ساختارِ خودِ ناقص، فقدان ثبات ابژه و بقای آن، گیجی در هویت، دونیمه سازی، فقدان ارتباط هیجانی با ابژه ها( کرنبرگ، 1975) و اضطرابهایی از جنس نابودی نمایان میشوند؛ همۀ اینها گویای آن است که رشدِ ساختار ایگو دچار آسیب شده است.
استراتژیهای درمانی برای پاتولوژی مبتنی بر نقص و تعارض و پیامدهای آن:
در پاتولوژیهای مبتنی بر تعارض، وظیفۀ روانکاو این است که به ایگو کمک کند تا خیلی آرام با تکانه ها و عواطف قدیمی خود مواجه شود و آنها را گردن بگیرد. اتحاد روانکاو و بیمار در راستای فهمیدن و پیدا کردن معانی پنهان کار میکند؛ درحالیکه در پاتولوژیهای مبتنی بر نقص، تلاشهای درمانی به معنای نمایان کردن معانی سرکوب شده نیست. بلکه بیشتر یاری رساندن به ایگو در تجربه کردن معنا در خودش است، پیدا کردن چیزی پنهان در اولویت نمی باشد. در واقع احساس کردن اینکه چیزی کیفیت “بودن” دارد مهم است.
هنگام کار کردن در حوزۀ تعارض و عوامل وابسته به آن روانکاو انتظار دارد که بیمار با او در کاوش تعارض و مقاومت در برابر تلاشهای کاوشگرانۀ او همپیمان شود و تمامی مداخلات ماهیتی تفسیری دارند. حتی اگر این پروسه ناخوشایند باشد، بیمار به لحاظ رشدی جایی قرار دارد که دعوت به کاوش در معنای پنهان را به عنوان نگرشی کمککننده از جانب روانکاوش می پذیرد.
در کارکردن با نقص، روانکاو نمیتواند انتظار داشته باشد که بیمار بیجنجال پذیرای دعوت او به تجسس به عنوان کاری خیرخواهانه باشد. تجسس درمانگر در قالب انتقاد، تحریک و حمله تفسیر میشود که اتحاد درمانی را ضعیف میکند و سرانجام تهدیدی برای ادامۀ درمان خواهد بود.
لازم بهذکر است دو استراتژی درمانی مهم در این دو ساختار: نشان دادن معنا و ساخت معنا می باشد. نشان دادن معنا مربوط به بیماران با پاتولوژی مبتنی بر تعارض بوده و ساخت معنا مربوط به بیماران با پاتولوژی مبتنی بر نقص میباشد. مداخلۀ مربوط به نشان دادن معنا، تفسیر است درحالیکه ساخت معنا از طریق مداخلات تصدیقی ایجاد میشود.
تفاوت الگوی انتقال در پاتولوژی متعارض و ناقص:
مهمترین تکلیف روانکاو تصمیم در این باره است که آیا مطالب گفته شده در اتاق درمان مبتنی بر تعارض است یا نقص؟ در این تصمیمگیری جنبههای کیفی انتقال به عنوان راهنمایی برای درمانگر عمل میکند.
انتقالی که ریشه در تعارض دارد، ماهیتش متمایزشده است. در تعارض، ما با تکانهها و عواطفی سروکار داریم که بازنمایی درونی شدۀ ابژههای هیجانی مهم گذشتۀ فرد را مورد هدف قرار میدهند. این بازنماییها و نیازهای مرتبط با آنها ناخودآگاه به تحلیلگر فرافکنی میشوند با این انتظار که ارضا شوند.
اما وقتی بیماری انتقال مبتنی بر نقص دارد میگوییم شخص نیاز دارد تا ابژه بتواند شرایط مناسبی برای اصلاح بازنماییهای تحریف شده و درونیسازی کارکردهای ابژه فراهم آورد. این پیششرطی است برای اینکه تمایز ساختاری بیشتری رخ دهد.
خطای بسیار رایجی که اغلب در کار بالینی اتفاق میافتد این است که درمانگر فکر میکند بیمار در سطح تعارض است و همانند او تعبیرهایش را میفهمد. گاهی تحلیلگر دارد در سطح تعارض با بیمار رفتار میکند، درحالیکه مطالب و اتفاقات جلسه از نقص نشأت گرفته است! اینجا دقیقاً جاییاست که بیمار انگیزه ای برای فهمیدن چیزی ندارد و تنها نیازش تجربۀ بودن است.
Reference : Killingmo (1989). Conflict and Deficit: Implications for Technique