ترجمه و تلخیص: سارا کاویانی
روى شيفر در مقاله اى با نام « تعبیر واقعیت روانی، تأثیرات رشدی و ارتباط ناخودآگاه» به یک مفهوم پایه ای و بسبار بااهمیت در درمان تحلیلی میپردازد.
شیفر بر این نکته تأکید میکند که در روانکاوی آنچه مورد تحلیل قرار میگیرد واقعیت روانی (1) فرد است. واقعیت روانی برداشتی است که فرد از خود و افراد دیگر دارد. اين برداشت از واقعیت بیرونی تاثیر میپذیرد اما با آن یکی نیست. ناخودآگاه فرد نیز در شکل گیری این برداشت دخیل است، به همین دلیل واقعیت روانی فرد میتواند اطلاعات مهمیدرباره تعاضات درونی وی به ما بدهد.
از نظر شیفر مهم است درمانگر آگاهى خود را حفظ كند و همواره بخاطر داشته باشد كه صحبتهاى بيمار تنها بازتاب واقعيت روانى اوست يعنى مجموعه اى متشكل از واقعيت بيرونى و فانتزهاى ناخودآگاه بيمار.
اتفاقی که در طور درمان رخ میدهد این است که برداشت فرد از اشخاص و مسائل ، بارها و بارها بازنگری میشود و جای خود را به واقعیتهای روانی جدید میدهد. برداشت خیلی خوب-خیلی بد و ساده از افراد تبدیل به تصویری پیچیده و چندبعدی از آنان میشود.
اما درمانگر چطور میتواند این بازنگری را تسهیل کند؟ یکی از راهها این است که درمانگر به طور ضمنی تأكيد کند که آنچه به آن اشاره میشود تنها برداشت بيمار از افراد است نه تمام واقعيت. به عنوان مثال درمانگر میتواند از این عبارات استفاده کند: “آن طور که تو مادرت را میبینی…” یا “ظاهراً پدرت را طوری میبینی انگار ….”
ممکن است بيمار با شنیدن این عبارات ناراحت یا عصبانی شود. در این صورت میتوان احساس ناامنی او را مورد کاوش قرار داد. با این حال در اوایل درمان یا در دورههای بحران میتوان تکنیک را بنا به نیاز بيمار تغییر داد، یعنی از افراد دیگر صرفاً با “عصبی”، “کناره گیر” و غیره یاد کرد و عبارات فوق را به کار نبرد.
وقتى بيمار به دورههای اولیه رشدی بازگشت (2) میکند، درمانگر میتواند برای تسهیل این مرحله گفتههای او درباره دیگران را موقتاً بپذیرد. با این حال درمانگر باید مواظب انتقال متقابل خود باشد تا بيمار را به سوى اعمال مخرب سوق ندهد. مثلاً بیان عبارت “همسرت دارد از تو سوء استفاده میکند” ممکن است مراجع را به انجام اعمال مخرب تشویق کند.
درمانگر برای این که بفهمد در روان بيمار چه میگذرد و بتواند آن را تحلیل کند نیاز دارد بداند که حرفهای او تا چه حد قابل اعتماد است. چه ملاکهایی وجود دارد برای این که برداشتهای بيمار به واقعیت نزدیک است؟شیفر پاسخ این سوال را در موارد زیر میبیند:
1- بيمار کارکرد شناختی درست و سالمیداشته باشد.
2- روایت منسجم باشد و قسمتهای مختلف آن با یکدیگر هماهنگ باشند. در روایتهای غیر منسجم، وقفهها و احساساتی وجود دارد که قابل توضیح نیستند و نشانگر مقاومت و یا انتقال اند.
3- روایت با عقل سلیم جور دربیاید. (معمولاً در این مواقع همدلی درمانگر برانگیخته میشود).
4- رفتارهای بيمار با افراد دیگر با رفتارهایی که در تحلیل از خود نشان میدهد هماهنگ باشد.
5- بین تاریخچه رشدی بيمار و مشکل او هماهنگی وجود داشته باشد. مثلاً در بيمار مازوخیستی که کودکی آرام و بی مشکلی گزارش میکند بين علائم و تاريخچه اى كه بيمار ارائه مى دهد هماهنگى وجود ندارد.
در درمان تحلیلی بسیار مهم است که درمانگر به بعد واقعی مسایل و نیز به واقعیت روانی یا معنایی که مسایل برای بيمار دارند به یک اندازه توجه کند و بخاطر داشته باشد كه در حالى كه واقعيت بيرونى قابل تغيير نيست، واقعيت روانى قابل درك و قابل تغيير است.
📎1) psychic reality
📎2) regress
Reference: Schafer, R. (1985). The Interpretation of Psychic Reality, Developmental Influences, and Unconscious Communication. Journal of the American Psychoanalytic Association, 33: 537-554.