
به قلم دکتر نهاله مشتاق
ایتان واترز در کتاب « دیوانه همچون ما: جهانی سازی تفکر غربی» (2010) روایت شیوایی از جهانی شدن و تاثیر آن بر اختلالات روانی در نقاط مختلف جهان ارائه میدهد که دست اندرکاران بهداشت روانی را به تامل وا میدارد. کتاب او مبتنی بر این اصل است که تظاهرات بیماریهای روانی در کشورهای مختلف یکسان نبوده و تحت تاثیر فرهنگ هر منطقه به شیوه ی خاصی بروز میکنند. این تنوع علائم نه تنها در فرهنگهای مختلف بلکه در طول زمان نیز قابل مشاهده است به طوری که برخی اختلالات در یک نسل ظاهر میشوند و در نسل بعد از بین میروند یا شیوع کمتری پیدا میکنند. به عنوان مثال، در قرن نوزدهم زنان بسیاری به دلیل حمله ی فلج هیستریک قادر به خارج شدن از بستر نبودند. علائم هیستریک برای گوش فرهنگی قرن نوزدهم روشی قابل پذیرش برای بیان درد روانی بود. اما در قرن حاضر، فلج هیستری اختلال روانی شایعی نیست. واترز همخوان با بسیاری از متفکران حوزه ی علوم اجتماعی معتقد است علائم اختلالات روانی، محصول ارزشهای اجتماعی و فرهنگی هستند. او بطور مشخص به این موضوع میپردازد که تظاهر اختلالات روانی در نقاط مختلف جهان تحت تاثیر تفکر دنیای غرب به سمت نوعی یکپارچگی میرود.
در فصل اول کتاب، شیوع آنورکسیا در هونگ کونگ مورد بررسی قرار گرفته است. نویسنده در مصاحبه با یک متخصص محلی تحصیل کرده ی غرب، بروز علائم آنورکسیا در این کشور را به استانداردهای زیبایی سخت گیرانه در غرب نسبت میدهد. واترز در این بررسی نتیجه میگیرد که پیش از مطرح شدن یک طبقه ی تشخیصی تحت عنوان اختلالات خوردن، موارد معدودی از بیمارانی که به عمد از غذا خوردن اجتناب میکردند، در هونگ کونگ گزارش شده است. جالب اینجاست که در همین موارد معدود هم، بیماران از چاق شدن وحشت نداشته و قادر به کلامیکردن علت غذا نخوردن خود نبودند. تابلوی بالینی این بیماران بسیار شبیه به هیستری قرن نوزدهم بوده که در آن برخی با غذا خوردن مشکل پیدا میکردند. سالها بعد، پس از مرگ یک هنرپیشه بر اثر ابتلا به آنورکسیا، این بیماری در محافل علمیهونگ کونگ و جالب تر از آن، در مجلاتی که عموم مردم مطالعه میکردند، مورد بحث قرار گرفت. به تدریج، نام بیماری و علائم آن در «خزانه ی علائم روانی» فرهنگ هونگ کونگ وارد شده و تعداد بیماران مبتلا را افزایش داده است. «خزانه ی علائم روانی» اصطلاحی است که واترز از ادوادر شورتر – تاریخ دان و نویسنده ی مشهور کانادایی- به عاریت گرفته است. شورتر ضمن بررسی تاریخ اختلالات روانی، تصریح میکند که در هر مقطع زمانی و در هر فرهنگ، خزانه ای از علائم روانی شکل میگیرد که برای اعضای آن فرهنگ در آن مقطع زمانی بخصوص قابل پذیرش است. اعضای جامعه برای ابراز رنج روانی خود، از علائم موجود در آن خزانه استفاده میکنند. علائم موجود در این خزانه، ثابت نیستند و طی زمان تغییر میکنند. به این ترتیب با وجود آن که انسان همواره در حال دست و پنجه نرم کردن با رنج روانی است، تلاش افراد برای بیان این رنج شکلهای متفاوتی از علائم و تابلوهای بالینی به خود میگیرد.
همین نگاه در فصول دیگر کتاب دنبال میشود. در فصل دوم اثر حضور مشاوران غربی، پس از سونامیمهیب سال 2004 در سریلانکا بررسی شده است. متخصصان غربی که از بروز یک سونامیروانی به دلیل اختلال استرس پس از سانحه صحبت میکردند، تمام منابع خود را برای کمک به بازماندگان در سریلانکا، اندونزی، هند و تایلند سرازیر کردند. واترز معتقد است این یکی از بزرگترین مداخلههای روانشناختی در جهان بوده است. اما آنچه مشاوران و متخصصان غربی توجهی به آن نداشتند، متفاوت بودن واکنش فرهنگهای مختلف به تروما بود. با وجود آن که اتفاقات فیزیولوژیک پس از تروما در همه یکسان است، مجموعه ی رفتارهای تعریف شده در واکنش به این تغییرات، یک محصول فرهنگی است. به همین دلیل درمان اثر بخش باید از بطن فرهنگ بیرون بیاید. متخصصان از واکنش اهالی مبهوت شده بودند. برای کسانی که در فرهنگ غرب آموزش دیده بودند، خونسردی بازماندگان نام «انکار» به خود گرفته بود در حالی که آنها با افرادی سر و کار داشتند که مشهور به «تاب آوری» هستند. اهالی سریلانکا با فجایع طبیعی به طرز بسیار متفاوتی کنار میآیند. برای آنها درمانهای سنتی و آیینی روشهای کارآمد پردازش سوگ و رنج روانی بودند. با این وجود، تحت هجوم محققان غربی قرار گرفتند تا اصول مشاوره بعد از تروما را بیاموزند.
واترز در فصل سه به بحث اسکیزوفرنیا در زنگبار میپردازد. این اختلال نه به لحاظ تشخیصی، بلکه از نظر رفتار اعضای خانواده با فرد بیمار و مبحث شناخته شده ی «ابراز هیجان منفی» در فرهنگ زنگبار مورد مطالعه قرار گرفته است. حال که متخصصان در غرب، مقالات متعددی را صرف مفهوم «ابراز هیجان منفی» کرده اند تا رفتارهای سرزنش آمیز اطرافیان و انگ زدن به بیمار را تحت کنترل درآورند، چطور در فرهنگ زنگبار انگی به اسکیزوفرنیا چسبده نمیشود و کسی رفتار سرزنش آمیزی نشان نمیدهد؟ در این فصل یکبار دیگر مفاهیم نظری که در چارچوب علمیبطور کامل پذیرفته شده اند، به دلیل تفاوتهای فرهنگی به چالش کشیده میشود. در جامعه ای که تسخیر شدن توسط ارواح اعتقاد رایج افراد باشد، رفتارهای عجیب و غریب اسکیزوفرنیک انگ بیماری روانی دریافت نمیکند. از طرف دیگر، اعتقادات اسلامی، تحمل اعضای خانواده را بالا میبرد؛ آنها مراقبت از بیمار اسکیزوفرنیک را یکی از امتحانهای الهی میدانند که باید از آن سربلند بیرون بیایند.
فصل چهارم آخرین نمونه ی تفاوت فرهنگی است که واترز ارائه میدهد. او در این فصل، ورود شرکتهای داروسازی غربی به ژاپن و تبلیغات گسترده ی آنها را در شیوع اختلال افسردگی در این کشور موثر میداند. در ژاپن، غم به لحاظ فرهنگی پذیرفته شده بود. تا اواخر قرن نوزدهم حتی کلمه ای که معادل افسردگی باشد در زبان ژاپنی وجود نداشت. بدیهی است که این فقط بیانگر یک تفاوت زبان شناختی نیست بلکه منعکس کننده ی تفاوت در تجربه ی ذهنی افسردگی است؛ به این معنا که آمریکاییها و ژاپنیها خویشتن را بطور متفاوتی مفهوم سازی میکنند. خویشتن برای آمریکاییها در ذهن فرد وجود دارد اما در فرهنگ ژاپن، خویشتن وابسته به اجتماع و بافت محیط است. به همین دلیل احساساتی که برای آمریکاییها زیر عنوان افسردگی معنا پیدا میکند، برای ژاپنیها در روایت فرهنگی متفاوتی پیچیده میشود که معنا و تجربه ی دیگری به آن میدهد. ملانکولی و غم، سختیهایی محسوب میشدند که کاراکتر فرد را آبدیده میکند. علیرغم همه ی اینها، شرکتهای دارو سازی دست به اقدامات تبلیغاتی وسیعی زدند و افسردگی را یک بیماری شایع نامیدند.
در نهایت واترز یادآوری میکند که فرهنگها بطور بخصوص در شرایط بحران و اضطراب اجتماعی، عقاید جدید را به خود راه میدهند. او تاکید میکند که چسبیدن به چارچوبهایی که برای تشخیص و اختلال بیماریهای روانی در غرب تثبیت شده اند، پاسخگوی رنجهای روانی افراد فرهنگهای مختلف نیست بلکه خود، بخشی از مشکل است.
کتاب «دیوانه همچون ما» چسبیدن به چارچوبهای تشخیصی برآمده از مطالعات غربی را گمراه کننده و بدتر از آن بیماری زا توصیف میکند. گاهی درست در جایی که متخصصان گمان میکنند متعهد به اصول علمیعمل میکنند، در حال معرفی علائم روانی جدید به خزانه ی علائم روانی جامعه هستند. از سوی دیگر، کپی برداری از طبقهها و عناوین تشخیصی، خلاقیت، اندیشه و گاهی حتی برخورد انسانی با مراجع را تخریب کرده و جایگاه متخصص را از متفکر خلاق و هنرمند به تکنیسین جزم اندیش و هراسان کاهش میدهد. مطالعه ی این کتاب به دست اندرکاران حوزه ی بهداشت روان توصیه میشود.