ترجمه و تلخیص: شهرزادهاشمی
در ادبیات وینیکات، برخلاف تصور غالب
رابطه با ابژه در مرحلهٔ پیش از استفاده از ابژه قرار میگیرد. به بیان دیگر استفاده از ابژه معادل با رابطه با ابژه به صورت بالغ آن است. بلوغی که در آن افراد در واقعیتی مشترک با یکدیگر رابطه دارند و ابژهها بیرونی تجربه میشوند.
اما میان رابطه با ابژه و استفاده از ابژه نیز فرایندی وجود دارد. آن فرایند این است که نوزاد/ بیمار بایست مادر/ روانکاو را خارج از کنترل همه توان خویش تجربه کند.
به باور وینیکات سوژه برای دستیابی به ظرفیت استفاده از ابژه باید آن را تخریب کند. بیمار نیز زمانی قادر است از تعبیرهای روانکاو استفاده کند که به مرحلهٔ استفاده از ابژه رسیده باشد. این بدان معناست که روانکاو را خارج از حوزهٔ ذهنی خویش قرار داده باشد. اما تمام اینها به چه معناست؟
حملات نابودگر نوزاد معطوف به احساس کارآمدی مادر است. در واقع فرزندان در راه دست یابی به استقلال حتماً چیزی زنده را در والدین خویش خواهند کشت؛ مادران در مسیر رشد فرزندان خود صرفاً تسهیلگر نیستند بلکه در این راه بارها احساس کارآمدی خویش را قربانی خواهند کرد.
اما در عین حال باید دقت داشت که این تخریب ناشی از عصبانیت یا با هدف نابودی نیست. این تخریب یک مرحلهٔ رشدی است و به این دلیل روی میدهد که نوزاد صرفاً چون نوزاد است مطالبات بسیاری دارد. مطالباتی که عموماً بیش از توان مادر به عنوان یک انسان است.
در هنگام تخریب، نوزاد/ بیمار درد را در مادر/ روانکاو میبیند دردی که واقعی است. درواقع مادر/روانکاو زمانی برای فرزند/بیمار واقعی میشود که احساس تخریب شدنش برای او واقعی و قابل مشاهده باشد.
مادر تنها در صورتی میتواند تخریب شود که واقعی باشد. یک انسان واقعی میتواند درد تخریب احساس کارآمدی خویش را تجربه کند. او واقعی میشود چون تخریب شده است بدین معنا که نوزاد قادر است واقعیت دردی را که وی به عنوان انسانی جدای از وی تجربه میکند احساس کند.
در عین حال مادر همزمان درگیر فرایند نجات است چون واقعی است. او بزرگسالی بالغ (البته که در عین حال بدوی) با قوای روانی و ظرفیت مختص خویش و جدا از نوزاد خویش است؛ او قادر است با ظرفیتهای خودآگاه و ناخودآگاه خویش احساس مادری کارآمد خویش را باز گرداند. مادر نه تنها بایست نجات یابد بلکه در اینجا هم باید نجات واقعی خویش را به نوزاد نشان دهد. این بدان معناست که مجدداً عشق و مراقبت خود را نثار فرزندش کند
بدینگونه اصل واقعیت با ایجاد ظرفیت استفاده از ابژه تبدیل به یک بعد از خودآگاهی انسان میشود. به اين ترتيب متوجه میشویم که برای وینیکات تخریب، پاسخ به ناکامیهای حاصل از برخورد با واقعیت نیست بلکه تخریب، خود باعث ایجاد واقعیت میشود. این نگاه، مفهوم و رویکردی نو به تخریب است.
همین مسیر رشدی در روانکاوی نیز اتفاق میافتد. در این مسیر روانکاو، تکنیک روانکاوی و موقعیت روانکاوی نیز بایست از حملات تخریبی بیماران نجات یابند تا بیمار بتواند از روانکاو استفاده نماید. روانکاو باید بتواند حداکثر حملات تخریبی بیماران را تاب بیاورد و نباید برای مثال با استفاده از تعبیر دادنهای اضافه و بیجا دفاعی شود. اما گاهی روانکاو نمیتواند این حملات را تاب بیاورد. در اینجا لازم است وی این نکته را بپذیرد و در صورت لزوم و در موارد خاص، درمان را به خاطر آسیبهای احتمالی هم برای بیمار و هم برای خود وی قطع نماید.
Reference: Ogden, T. H. (2016). Destruction reconceived: on Winnicott’s ‘The use of an object and relating through identifications’. The International Journal of Psychoanalysis, 97(5), 1243-1262.