ایده هایی پیرامون پناهگاه های روانی (1)

ترجمه و تلخیص:شهرزاد هاشمی

در مقاله ی حاضر نینا تمس (2) به مفهوم‌ پناهگاه های روانی می پردازد. از نظر او یکی از دفاع های شایع در افرادی که دچار تروماهای رابطه ای اولیه بوده اند استفاده از پناهگاه‌های روانی است.

نویسنده با ارجاع به کاروالو (3)، استفاده از پناهگاه های روانی را پاسخی به اضطراب های بسیار شدیدی می‌داند که پیش از موضع پارانویید-اسکیزویید و در نتیجهٔ شکست دلبستگی و مهار(4) به وجود آمده است. در اینجا این غرایز خشونت بار و متخاصم نیستند که تهدید فروپاشی را در پی دارند بلکه تجربه ی عاطفه به خودی خود برای فرد خطرناک است. این خطر معطوف به ایگو نیست در عوض یکپارچگی سوژه را نشانه می گیرد. شکست دلبستگی در اینجا بدین معناست که نوزاد باید خود، این دلبستگی را برای خویش فراهم نماید. در این حالت نوزاد فانتزی می سازد که ارتباط با ابژه در پناهگاه جاودانه و بدون وقفه خواهد بود.

گاهی استفاده از پناهگاه های روانی به صورت خودکار صورت می گیرد برای مثال برخی از این بیماران وقتی میان افرادی قرار می گیرند که احساس امنیت نمی کنند (در موقعیت های اجتماعی یا با درمانگر) ناگهان احساس می کنند: “انگار ناگهان باطری رو از من خارج می کنند”. اما گاهی هم این دفاع عامدانه و به صورت ترجیحی در زندگی بیماران انتخاب می شود.

بیماران حتی نسخه های واقعی محیطی از پناهگاه های خود دارند. آن ها به اتاق خواب، درس، اتاق زیر شیروانی و باغ هایشان می روند. آن ها از این مکان ها برای خلاصی از استرس و فراهم کردن آرامش بهره می گیرند. موقعیت هایی که در آن ها با گسستگی (5) از دنیا به فعالیت های آرامبخش خود مانند رویاپردازی روزانه، سیگار کشیدن، خوردن، خواندن یا تماشای تلویزیون می پردازند. شدت و میزان استفاده از این موقعیت ها عامل تمایز آن با تکانهٔ معمولی انسان برای آرامش در تنهایی و ترمیم است.

ملاحظات درمانی با این بیماران:

اعتماد

برای این بیماران مانند بیماران مرزی کلمات با عمل تفاوتی ندارند. آنها غالب اوقات بر این باور هستند که تعابیر درمانگر برای اثرگذاری در جهت منافع شخصی استفاده می شود. این بیماران اغلب دارای یک بی اعتمادی محرز هستند. آن ها عموماً حرف های ما را نمی شنوند چون دائماً در تلاش هستند تا بفهمند ما در پی چه هستیم. گاهی هم این بی اعتمادی به شکلی است که اصلاً فکر نمی کنند حرف های ما ممکن است برای آن ها معنا و کاربردی داشته باشد.

خشم و تنگنا

این بیماران یا مانند بیماران مرزی، ما را با بخش های تکه تکهٔ خودشان روبرو می کنند یا در پناهگاه‌شان می نشینند و در را به روی ما قفل می کنند؛ این کار گاهی در نظر ما خشونت بار جلوه می‌کند. تجربهٔ کاروالو نشان می دهد تعبیر این پناهگاه ها در قالب تکانه هایی مخرب یا برای فرار باعث عمیق‌تر شدن تنگنا می شود. وی بر این باور است که استفاده از پناهگاه های روانی در درمان بدین خاطر صورت می گیرد که بیمار ترسیده است ابژه ی زندگی بخش او را که در پناهگاه حاضر است از وی بگیرند. در نتیجه، خود تحلیل، برای این بیماران شبیه فاجعه ای است که باید در برابر آن سد بسازند. البته این بدین معنا نیست که نباید با خشم و تخریب بیمار کار کنیم. اما این خشم و تخریب هم در سطوح متفاوت تحولی و آسیب شناسی معانی متفاوتی پیدا می کنند و هر کدام مداخله ی خاصی را می طلبند.

تعبیر و توان شنیدن

عموما با این بیماران باید با مداخلات حمایتی راه را برای شنیدن تعابیر فراهم کرد و با در نظر گرفتن سطح تجربهٔ بیمار ، هماهنگ با حالت درونی او‌ رفتار کرد.

نتیجه گیری

به باور الورز(6) با این بیماران در هنگام پناه به پناهگاه کاری نمی توان کرد جز این: “صرفا خارج از این حالات کمپ بزنید و علاقه ی خود را نشان دهید.” کمپ زدن خارج از این حالات، منفعلانه نیست بلکه شامل کنجکاوی، تمرکز و همانند سازی با تجربهٔ آنها است- چیزی که الورز آن را متفاوت با همدردی و حتی همدلی می داند.

برای تمام این بیماران مدت زیادی کمپ زدن لازم است تا نیاز آنها به اتکا به پناهگاه نجات بخش کمتر شود. لازم است تا راهی برای آن ها پیدا کنیم که به کمک آن، کمتر احساس کنند که زیر نظر گرفته شده‌اند و کمتر به گسستگی نیاز داشته باشند. درواقع ما باید به آن ها کمک کنیم پوست مهارکننده ی بهتری بسازند.

?1. Psychic retreats

?2. Nina Tamas

?3. Carvalho

?4. Containment

?5. Dissociation

?6. Alvarez

Reference: Tamas, N. (2016). Some Thoughts on Psychic Retreats. British Journal of Psychotherapy, 32(1), 65-78

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *